...یادداشــــــــــــــــــــــت های من

بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟

حباب آرزو

به حباب خواستن ها ، و داشتنهايم مينگرم
كه چه آرام بدست باد ميسپارمشان !
و تابش رنگارنگ نوره خورشيد چه درخششي در آن ايجاد ميكند !
و باد...آن نسيمي كه حباب را در جاي جاي زندگي به رقص وا مي دارد!
و لختي بعد...


چه ناباورانه است داشتن حباب آرزو !
كه هريك نيست ميشود و هيچش باقي نمي ماند!!!
براي دمي ، دلگرم شدني ، در كوران سرد زندگي !
اين است پيام دژخيم باد!
كه چه ماهرانه شكست آنهارا، با زوزه اي در گوشت مي باوراند !
و بر چينش رويت به يادگار مي نگارد ...

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:کوتاه عاشقانه, ] [ 14:4 ] [ باران ] [ ]